جدول جو
جدول جو

معنی بایرام علی - جستجوی لغت در جدول جو

بایرام علی
(عَ)
نام آبادیی در مغرب قربان قلعه در مشرق مرو. (یادداشت مؤلف) ، سزاوار. لایق. (غیاث اللغات). قابل. مناسب. درخور. شایسته. مطلوب. (از فرهنگ شعوری) :
کمینگاه را جای شایسته دید
سوارانش جنگی و بایسته دید.
فردوسی.
نوندی جهاندار شایسته بود
بدان راه بی راه بایسته بود.
فردوسی.
چو بایسته کاری بود ایزدی
بیک سو رود دانش و بخردی.
فردوسی.
چو بشنید گردن فراز اردشیر
سخنهای بایستۀ دلپذیر.
فردوسی.
شایسته تر ز خدمت او خدمتی مخواه
بایسته تر ز درگه او درگهی مدان.
فرخی.
زان خجسته سفر این جشن چو بازآمد
سخت خوب آمد و بایسته بساز آمد.
منوچهری.
هرچند با اصل همی گردد
نیک و بد و نفایه و بایسته.
ناصرخسرو.
زن ویزو بود شایسته خواهر
عروس من بود بایسته دختر.
(ویس و رامین).
انگشتری زینتی است سخت نیکو و بایستۀ انگشت. (نوروزنامه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ عَ)
سلطان رضیه، دختر شمس الدین التمش، پنجمین از سلاطین مملوک هند، ملکه از (634 تا 637 هجری قمری) (یادداشت مؤلف). خواندمیر گوید: سلطان رضیه بواسطۀ اخلاق مرضیه در زمان حیات پدر در سرانجام امور ملک و مال دخل می نمود و سلطان شمس الدین با وجود اولاد ذکور منصب ولایتعهد را به او تفویض فرموده بود.... رضیه بر تخت نشست و از لباس زنان بیرون آمد و قبا پوشید و تاج بر سر نهاد و در میان خلق ظاهر گشت. در اوایل سلطنت او جمعی از بزرگان علم مخالفت برافراشتند ولی پس از چند جنگ از وی شکست خوردند و تسلیم شدند و چون باز در پی فرصت بودند رضیه آنان را به قتل رساند و وزیرش نظام الملک فراری شد و بخواری درگذشت و او وزارت را به مهذب الدین محمد واگذار کرد. و پس از خواباندن شورشهایی در سال 637 هجری قمری لاهور را تصرف کرد و بسوی قلعۀ تپهنده که کوتوال آن ملک التونیه بود روی آورد ولی از وی شکست خورد و التونیه او را در همان قلعه زندانی کرد و بعد به همسری خود برگزید. (از حبیب السیر چ کتاب خانه خیام ج 2 ص 419 و 420)
لغت نامه دهخدا